گفتوگو با رضا الوندی مولف کتاب «قراگوزلوها»
درباره نقش ناصرالملک قراگوزلو در تاریخ معاصر افراط و تفریط میشود
الوندی میگوید: اساسا تاریخ ایران صحنه کنش و واکنش بسیاری از قبایل بوده که متاسفانه اطلاعات ما در مورد آنها بسیار اندک و پراکنده و گاه در حد ذکر نام است. مشخص کردن جایگاه و پیشینه تاریخی این قبایل با تکیه بر منابع بسیار دشوار و طاقت فرساست.
کتاب شما به ایل قراگوزلو پرداخته است. از اساس چه شد که چنین موضوعی را برای تحقیق انتخاب کردید؟
نخست اجازه بدهید با ذکر این مقدمه آغاز کنم که بهتر آن است به جای ایل از لفظ اویماق و یا مشخصا از خاندان برای قراگوزلوها استفاده کنیم چرا که دوران کنشگری تأثیرگذار قراگوزلوها در تاریخ ایران زمانی است که آنان به اویماق و نهایتا به خاندانهای مختلف تقسیم شدهاند و در گذشتههای دورتر نیز طایفه کوچکی از ایلات و قبایل بزرگتر بودند. اگر چه در مورد واژه ایل و قبیله اتفاق نظری در میان محققان وجود ندارد و برخی ممکن است این دو را مفهوم جداگانه و یا یکسانی در ساختار اجتماعی اقوام بپندارند اما آن چیزی که به نظر میآید این است که تفاوت این دو تنها یک تفاوت لفظی است که یکی ترکی ـ مغولی و دیگری عربی است وگرنه از نظر مفهومی و مصداقی یکسان هستند و هر دو به جمعیت بزرگی از اقوام که بنا به دلایل مختلف و اهداف یکسان گردهم آمدهاند اطلاق میشود که این جمعیت حتی از نظر قومی میتوانست یکسان یا متنوع باشد و به لحاظ زیستی نیز در مراحل نخست شبانی و با گذشت زمان با سیستم زمین مرکزی یا کشاورزی نیز آشنا میشوند. اما اویماق به یک شبکه پیچیده اجتماعی و اقتصادی اطلاق میشد که با سیستم ترکیبی زمین شبانی به شیوههای مختلف با حکومت در ارتباط بوده و در روستاها دارای تشکیلات دفاعی ارگ و دژ نیز بودند و از منافع خود در برابر حاکمان و دیگران دفاع میکردند. به طور خاص میتوان گفت قراگوزلوها از اواخر صفویه تا اوایل قاجاریه اویماق بودند که با تجاری شدن کشاورزی، مطرح شدن سرمایهداری و مسأله ارث و میراث خاندانهای مختلفی از درون اویماقها ظهور کردند.
بسیار عالی. بعد از این مقدمه به سوال ما بپردازیم. چه شد که چنین موضوعی را برای تحقیق انتخاب کردید؟
قراگوزلوها از اویماق و خاندانهای مهم در تاریخ ایران بودند که در تحولات تاریخ به خصوص تاریخ معاصر ایران نقش آفرینی کردند. پرداختن به قراگوزلوها ریشه در خاستگاه محلی مشترک بنده با این خاندان تاریخی دارد. در مرحله نخست همدان سپس شهرستان کبودراهنگ. تقریبا از دوران نوجوانی با نام قراگوزلوها و برخی از خوانین این خاندان چون امیرنظام، از طریق روایتهای محلی آشنا شدم. علاقهای که به تاریخ داشتم باعث شد تا فکر نگارش تاریخ کبودرآهنگ و همدان در وجود من پرورش یابد اما بنا به دلایل و محدودیتهای مختلفی شروع کار برایم دشوار بود تا اینکه در سال 1390 موفق به پذیرش در رشته تاریخ از دانشگاه ارومیه شدم. در آنجا بود که با آشنایی و آگاهی از روش تحقیق در تاریخ شروع به گردآوری اطلاعات لازم در این زمینه کردم و هر چه در تاریخ همدان و کبودراهنگ پیش رفتم بیشتر به اهمیت قراگوزلوها پی برده و برایم سوال پیش آمد مبنی بر اینکه چرا تا کنون نسبت به تاریخ خاندان قراگوزلو که حداقل در تاریخ معاصر ایران نقش فعالی داشتند کتاب مشخص تاریخی نگاشته نشده، لذا همین مسأله پژوهش مرا به سمت تاریخ قراگوزلوها سوق داد که نتیجه آن کتابی است که در اختیار دارید. البته این اثر جزئی از یک پروسه پژوهشی بلند مدت است. چرا که در حال حاضر مشغول جمعآوری اطلاعات برای تکمیل این اثر و همچنین ذیل آن که به قراگوزلوها در دوران پهلوی میپردازد هستم. علاوه بر آن در تلاش هستم تا با گردآوری، بازخوانی و بازنویسی اسناد تاریخی این خاندان تاریخی بتوانم این آثار گرانبها را در تاریخ ماندگار کنم.
در مقدمه گفتهاید قراگوزلوها در دوره قاجار عهدهدار نقش سنتی ترکان در ایران شدند. این نقش چه بوده است؟
اگر ما به پیشینه ترکان در تاریخ ایران دقت کنیم متوجه خواهیم شد که در هویت این اقوام کهن که به صورت قبایل مختلف و به شیوههای متنوعی چون مهاجرت، کوچ، تهاجم و... وارد فلات ایران شدند گرایش به مالکیت و قدرت با مشخصه اصلی مِلک و مُلک که به اصطلاح زمینداری و نظامیگری یا ثروت و قدرت گفته میشود، هویدا بود. سلجوقیان، مغولان، تیموریان، صفویان و قزلباشان نمونه مشخصی از این قبایل بودند که از همان ابتدا به دنبال مالکیت و قدرت بوده و توانستند پس از تسخیر بسیاری از مناطق به حکومت برسند. مراد ما از نقش سنتی ترکان در ایران در واقع همین هویت است. این نوع گرایش را ما در قراگوزلوها نیز از دوره زندیان به بعد شاهد هستیم که با روی کار آمدن قاجارها همچنان سعی زیادی برای افزایش قدرت و ثروت خود انجام دادند.
از اساس قراگوزلوها چه جایگاهی در میان قبایل ترک داشتهاند؟ آیا میتوان تصویری از قبایل ترکی که به ایران آمدهاند، نسبت آنها با یکدیگر و سلسلهمراتب حضور آنها در ایران ارائه داد؟
اساسا تاریخ ایران صحنه کنش و واکنش بسیاری از قبایل بود که متاسفانه اطلاعات ما در مورد آنها بسیار اندک و پراکنده و گاه در حد ذکر نام است. مشخص کردن جایگاه و پیشینه تاریخی این قبایل با تکیه بر منابع بسیار دشوار و طاقت فرساست. در مورد خاستگاه و تبارشناسی قبایل طبیعتا این مشکل دوچندان میشود. برخی از محققان با استناد به روایات و قول مشهور زمانه خود، پیشینه قراگوزلوها را حداکثر به دوره صفویه رساندهاند بدون اینکه به چگونگی این پیوند اشارهای داشته باشند. ما در فصل اول کتاب قراگوزلوها مشخصا به تبارشناسی این خاندان مهم پرداختهایم، با تکیه بر منابع معتبر فرضیه جدیدی را در این زمینه مطرح کردهایم مبنی بر اینکه پیشینه تاریخی قراگوزلوها به دوران سلجوقیان میرسد و بر همین اساس آنان میتوانند یک طایفه کوچکی از قبایل منتسب به اغوزها باشند. قراگوزلوها در آن زمان در نقش نظامی اتابکان در اطراف همدان ایفای نقش میکردند که با آمدن خوارزمشاهیان اندکی در خدمت آنان بوده تا اینکه با آمدن مغولان تا دوره صفویان از آنان گزارش تاریخی وجود ندارد تا اینکه از زمان صفویان به بعد بنا به گزارش منابع و قول مشهور، شاملو میشوند. در این جاست که مورخ باید مانند یک کارآگاه عمل کند و با کنار هم نهادن گزارههای موجود بتواند خلأ موجود را پر کند. ما در اینجا با استفاده از روش «تخیل تاریخی» و بررسی شواهد موجود این حدس منطقی را مطرح کردیم که هجوم مغولان باعث مهاجرت این طایفه ترک به نواحی شامات میشود و به خاطر سکونت آنان در شام به قراگوزلوهای شاملو معروف شدند و با روی کار آمدن تیمور و سپس صفویان برخی از آنها به خاستگاه اولیهشان یعنی همدان بازمیگردند.
به طور کلی اگر بخواهیم یک تقسیم بندی از مهاجرت بزرگ قبایل و طوایف ترک در ایران انجام دهیم و جایگاه قراگوزلوها را نسبت به این تقسیم بندی ارزیابی کنیم؛ با چهار دوره مهاجرت ترکان از جمله سلجوقیان، مغولان، تیموریان و صفویان روبهرو خواهیم شد که قراگوزلوها مراحل سهگانهای را در این مهاجرت چهارگانه طی کردند که این مراحل چنین است «ورود (در دوره سلجوقیان)، خروج (با هجوم مغولان)، ورود (توسط تیمور و سپس همراه قزلباشان صفوی)». و فرض دیگری که مطرح کردیم اینکه چون بسیاری از طوایف شاملو از قبیله بیگدلی بودند احتمال دارد که قراگوزلوها از طریق بیگدلیها به اغوزها منتسب باشند و اشاره منابع دوره سلجوقی به بیگدلیها و قراگوزلوها در دوره سلجوقیان نیز میتواند این احتمال را تقویت دهد.
پیش از دوران قاجار قراگوزلوها تا چه میزان پراهمیت بودند؟
قراگوزلوها با هویت نظامیگری خود توانسته بودند نام خود را از دوره سلجوقیان به بعد تا دوره قاجار که اوج کنشگری آنان بود حفظ کنند. علاوه بر آن در دوره صفویان برخی از افراد آنان به مناصب مهمی چون «بیگلربیگی» دست یافتند طبیعتا از این دوران به بعد مالکیت آنان افزایش پیدا کرده به طوری که در نبرد قدرت در دوره زندیان دارای هزاران نیرو در همدان بودند. در واقع اهمیت قراگوزلوها پیش از دوران قاجار با دستیابی به مولفههای قدرت از جمله تقویت بنیه نظامی، اقتصادی و سیاسی دو چندان شد به طوری که توانستند در نبرد خانخانی پس از سقوط صفویه تا ظهور قاجاریه، شرکت کرده و حتی در روی کار آمدن دولت زندیه و قاجاریه نقش آفرینی کنند.
چه شد که در دوران قاجار قراگوزلوها اهمیتی محوری یافتند و این اهمیت محوری تا چه زمانی ادامه یافت؟
قراگوزلوها به عنوان یکی از حامیان آقامحمدخان قاجار تلاش زیادی در به قدرت رسیدن او انجام دادند و پس از استقرار و تحکیم قاجاریه یکی از پایههای مهم دولت قاجاریه به شمار آمدند و به همین دلیل از همان ابتدا مورد عنایت شاهان قاجار قرار گرفته و حتی با خانواده سلطنتی رابطه خویشاوندی برقرار کردند. اما با توجه به تحولات تاریخی که در دوره قاجاریه در سطح بینالمللی رخ داد و کشور ما را نیز متأثر کرد بسیاری از معادلات برهم خورد. این موضوع به تدریج اهمیت محوری اویماقها را از بین برد چرا که در زمینه سیاسی شاهد رشد بروکراسی دولتی و تنظیم قانون بودیم که باعث میشد با گرایش به تمرکزگرایی موانعی برای اویماقها به وجود آید؛ در زمینه اقتصادی باعث تجاری شدن کشاورزی و اهمیت یافتن زمین شد که نتیجه آن خرد شدن زمین اویماقها، از بین رفتن کارکرد وحدت بخش ریش سفیدان و روی کارآمدن خاندانهای خویشاوند که برای بهرهمند شدن از منافع بیشتر، به جان یکدیگر میافتادند، مطرح شدن مسأله ارث و میراث نیز اختلافات خانوادگی را سبب میشد، به وجود آمدن نهادهای نظامی و بسیاری از عوامل دیگر که به مرور از اهمیت محوری اویماقها میکاست. در نتیجه این عوامل بود که از اهمیت محوری قراگوزلوها به مرور کاسته شد به طوری که میتوان انتصاب ابوالقاسم خان ناصرالملک به مقام نایبالسلطنگی احمدشاه را آخرین نقش محوری خاندان قراگوزلو در دوره قاجاریه به شمار آورد.
آیا کتاب شما را میتوان نمونهای از تاریخ محلی به شمار آورد؟ از اساس به هنگام نوشتن آن چه میزان دغدغه نوشتن بخشی از تاریخ محلی همدان را داشتید؟ بر این پایه میتوان این سوال را نیز پرسید که اثر شما چگونه تعادل میان حضور محلی قراگوزلوها با حضور ملی آنها را برقرار کرده است؟
اجازه بدهید نخست به این موضوع اشاره کنم که بر خلاف بسیاری از شهرهای ایران که دارای تواریخ محلی هستند، همدان جایگاه بسیار پایینی در تاریخنگاری محلی دارد تقریبا میشود اذعان کرد که ما اثر خاصی در مورد تاریخ محلی همدان در دست نداریم با وجود اینکه میدانیم پایتخت تاریخ و تمدن ایران نام دارد. حتی اکنون نیز تاریخ و رشته تاریخ در همدان اهمیتی ندارد. اگر شما به دانشکده علوم انسانی دانشگاه بوعلی سینا نگاه کنید رشته تاریخ در آنجا اصلا جایگاهی ندارد که این حکایت از ناآگاهی تاریخی در میان بسیاری از مسئولان استانی دارد.
تاریخ محلی یکی از ژانرهای تاریخنگاری ایرانی اسلامی است که سابقه طولانی در تاریخنگاری سنتی ما داشتهاست. اگر بپذیریم که تاریخ خاندانی و طوایف در زیر مجموعه تاریخ محلی است میتوان کتاب قراگوزلوها را در ذیل تاریخهای محلی جای داد چرا که قراگوزلوها از اویماقها و خاندانهای محلی تأثیرگذار در همدان بودند. در نگارش تاریخ محلی انگیزه و دغدغههایی چون حب به زادگاه، شهر و... تاثیر بسیاری در نگارش این نوع تاریخنگاری داشته است که در کار ما قطعا بیتاثیر نبوده در واقع یکی از دلایل اصلی که در نگارش این اثر داشتم علاقه به شهر خود یعنی همدان بوده. اما به دلیل اهمیتی که قراگوزلوها به عنوان یک اویماق و خاندان تأثیرگذار داشتند و از آنجایی که نقش آنها محدود به شهر همدان نبود لذا ما تلاش کردیم فعالیت آنان در سایر مناطق ایران را نیز مورد بررسی قرار دهیم. به عبارتی دیگر میتوان گفت نقش خاندان محلی همدان را در تاریخ ایران مورد ارزیابی قرار دادهایم.
گفتهاید که بنای شما نوشتن تجربه زیسته ایل قراگوزلو بوده است. منظور شما از تجربه زیسته به طور دقیق چیست؟ آیا علاوه بر جنبههای رسمی تاریخ، به جوانبی مانند تاریخ اجتماعی و اقتصادی این ایل نیز توجه کردهاید؟
تجربه زیسته از اصول بنیادی است که ویلهلم دیلتای مورخ، جامعهشناس و فیلسوف آلمانی برای نخستین بار مطرح کرده است. منظور ما از تجربه زیسته قراگوزلوها، بررسی حضور مستقیم قراگوزلوها در تاریخ است به عبارت دیگر نقشآفرینی بیواسطه آنان و تأثیری که در رخدادهای تاریخی داشتهاند. اگر چه تجربه زیسته بیشتر ناظر بر حضور خودآگاهانه دارد اما این حضور همیشه بیواسطه نبوده و ممکن بوده با واسطه نقش آفرینی کرده باشند. با وجود این باید گفت حتی اگر حضوری باواسطه نیز داشته باشند نمیتوان انگیزه و قصد آنان را در این حضور نادیده گرفت پس با این تفسیر منظور ما از تجربه زیسته هم حضور و نقش آفرینی بیواسطه و هم با واسطه قراگوزلوها در طول تاریخ بوده است.
اگر تورقی در کتاب قراگوزلوها داشته باشیم متوجه خواهیم شد که در فصل دوم تلاش کردهایم حیات اجتماعی و اقتصادی قراگوزلوها مورد بررسی قرار دهیم که یک مطالعه ساختاری است در واقع سعی کردهایم ساختار اجتماعی و اقتصادی قراگوزلوها را ارزیابی کنیم. لازم به ذکر است که معمولا دست مورخان در پرداختن به تاریخ سیاسی و نظامی نسبت به تاریخ اجتماعی و اقتصادی غنیتر است و مدارک و شواهد اندکی در مورد حیات اجتماعی و اقتصادی قبایل وجود دارد با این وجود تلاش خود را کردهایم تا با تکیه بر منابع و اسناد معتبر به این مهم بپردازیم.
از سوی دیگر باید به این نکته اشاره کنیم که جنبههای رسمی تاریخ در تاریخنگاری سنتی ما ناظر بر مطالعه تاریخ از بالا بوده و جنبه سلطنت محور داشته اما ما در این کتاب به نوعی مطالعه از پایین داشتهایم. اگر دقت کنیم متوجه میشویم که قدرت همیشه قدرت در مرکز نیست به خصوص در تاریخ ایران این چنین نبوده است بلکه ما با قدرتهای پراکنده روبرو هستیم که قراگوزلوها یکی از این قدرتهای پراکنده در تاریخ ایران بودند که با قدرت مرکز محور پایتخت نشین در ارتباط بودهاند. در این نوع مطالعات یک رویکرد میکروسکوپیک حاکم است؛ اتفاقا از نظر ما گرایش به این نوع مطالعات در تاریخ ما بسیار ضروری است و بدون توجه به آن ارائه هرگونه نظریه در تاریخ ایران ره به جایی نمیبرد.
شما یک فصل را به ابوالقاسم خان ناصرالملک قراگوزلو اختصاص دادهاید. دلیل اهمیت او در پژوهش شما چه بوده است؟
نقش ناصرالملک در تاریخ معاصر ایران بسیار مهم و تأثیرگذار بوده به طوری که جا دارد پژوهشهایی را به طور مستقل به او اختصاص داده شود. از نظر ما در مورد ناصرالملک و نقش او در تاریخ معاصر افراط و تفریطهای زیادی از سوی محققان صورت گرفته است. از یک سو برخی سعی داشتهاند نگاهی کاملا منفیگرایانه به او داشته باشند مانند قاسم غنی که در خاطرات خویش بیرحمانه به مرحوم ناصرالملک و خانواده ایشان حمله کرده است که در کتابم اشاره کردهام اگر چه بیان کردن آن مطالب در کتاب برایم بسیار دشوار بود و حتی قصد نادیده انگاشتن آن را داشتم اما مقام مورخانهام اجازه چنین کاری را از بنده سلب کرد چرا که یک مورخ وظیفهشناس در مواجهه با اخبار و روایات تاریخی باید گزارشهای نیک و بد را در کنار هم مطرح کند. از سوی دیگر برخی ممکن است روایتی یکدست مدحگونه از او ارائه دهند. باید توجه کرد پژوهش تاریخی نباید یکدست ممدوح و یا مذموم باشد بلکه باید خوب و بد را در کنار هم قرار داد و تحلیلی روا بیان نمود. اگر چه باید اذعان کنم که بنا به دلایل مختلف فرصت کافی برای ارائه تحلیل در این بخش را نداشته و بیشتر با یک رویکرد کرونولوژیک به توصیف زندگی سیاسی ناصرالملک پرداختهام اما انشالله در چاپ بعدی کتاب اصلاحات و اضافاتی را بر این بخش اعمال خواهیم کرد. به هر حال عقیده بنده این است که ناصرالملک یکی از سرآمدان و نوادر عرصه علم و دانش زمانه خویش بوده و تبحر خاصی در علوم سیاسی و درک تحولات داشته است؛ با این وجود این را هم نمیتوان نادیده انگاشت که او مخالف مشروطیت بوده که دلایل آن نیاز به تحلیل جدی دارد.
پیش و پس از ناصرالملک چه کسان دیگری از قراگوزلوها توانستند شاخص شوند؟
پیش از ناصرالملک در حوزه نظامیگری افرادی چون محمدحسینخان، رستمخان، مصطفیقلیخان اعتمادالسلطنه قراگوزلو و بسیاری دیگر از قراگوزلویان بودند که در مناطق مختلف کشورمان تلاشهای زیادی انجام دادند و حتی خون خود را برای دفاع از وطن در برابر بیگانگان بر خاک این مرز و بوم ریختند. در حوزه سیاسی به نظر میرسد محمود خان ناصرالملک فرزند نبیخان مقام بسیار شاخصی در تاریخ معاصر ماست. او به حق از پیشگامان مدرنیزاسیون، صنعت، مدیریت شهری در ایران است تلاشهایی که محمودخان در این زمینهها انجام داده جای کار دارد و علاوه بر آن مسئولیتهای مختلفی چون سفارت و وزارت برعهده داشته و با آشنایی به زبان روسی و انگلیسی شغل مترجمی دربار را نیز داشته است. پس از ناصرالملک نیز میتوان به میرزا یحیی خان قراگوزلو ملقب به اعتمادالدوله اشاره کرد که وزارت معارف دوره پهلوی اول را مدتی بر عهده داشت و خدمات ارزندهای در آموزش کشور انجام داد.
وضعیت ایل قراگوزلو و بازماندگان آن در حال حاضر چگونه است؟
در حال حاضر خانواده و طوایف زیادی از قراگوزلوها در مناطق مختلف کشورمان در غرب، شرق، شمال و جنوب پراکندهاند. علاوه بر همدان در کرمانشاه، مرکزی، زنجان، تهران، آذربایجان غربی، بوشهر، خراسان و ... در حال زندگی هستند. برخی از آنها نیز در خارج از کشور به سر میبرند.
نظرات